۱۳۸۹ دی ۲, پنجشنبه

۱۳۸۹ آذر ۲۴, چهارشنبه

۱۳۸۹ آذر ۴, پنجشنبه

آمار یخ زده

من ساکن شهری سرد هستم ... شهری که دمای هوایش در زمستان برای آنهائی که در ایران زندگی‌ میکنند می‌‌تواند باور نکردنی باشد..این شهر سرد میشود اما سرمایش سکوت است و طبیعت و همزیستی‌ انسان و درخت ..

من از شهری گرم می‌آیم...شهری که دمای هوایش در زمستان نسبتا معتدل است...در این شهر بزرگ شدم با تمام خاطرات زیبا و کوچک و بزرگش ... تجربه عشق و امنیت مرا به سویش می‌خواند ..اما من دیگر عشق و امنیتی را که در کودکی دوست میداشتم به اندازه قبل دوست نمیدارم.. شاید دیگر بیشتر از آنی‌ می‌دانم که بتواند مرا خوشحال و سیراب کند...نمی دانم...

اما می دانم تا همین چند روز پیش همه دوستان من در فیسبوک به شدت هیجان زده بودند از زندگی‌ در شهری که بعد از قطب سردترین شهر دنیا بود.. به خودم زحمت ندادم تا از یک منبع موثق صحت و سقم آن را بررسی‌ کنم..آنچه حسّ میکنی‌ بر روی پوست بدن کافی‌ است اعداد و ارقام خیلی‌ محلی از اعراب نیستند ...

و برایم جالب بود، در پی‌ این همه هیجان زدگی و ابراز علاقه مندی به هوا در نقاط مختلف دنیا، کسی‌ هم چیزی می گفت یا می نوشت راجع به تهران... که در این دو روز از شدت آلودگی در سراسر شهر تعطیل رسمی‌ اعلام شده است ..شهری که در آن هنوز مادرم نفس میکشد و بچه‌ها به دنیا می‌‌آیند ... شهری که من ممکن است به آن بر گردم یا نه.. با همهٔ زشتی و زیباییش اما.... دیدن تصاویر غبار آلودش مرا منقلب می‌کند..

۱۳۸۹ آبان ۱۶, یکشنبه

من زیر آسمان که می‌‌ایستم و دعا می‌کنم ... رنگ آسمان را می فهمم ....و لبخند میزنم که تو همین نزدیکیها... زیر همین آسمان دعا میکنی‌ و لبخند به لب داری.

۱۳۸۹ آبان ۶, پنجشنبه

به نقل از ژاله جلیلی یکی‌ از همکلاسی های دبیرستانم:

ابرهای همه عالم شب و روز در دلم می گریند...
نمیدانم کی‌ بود چرا و چگونه .. همه چیزهایی که نداشتم بر
باد رفت.. و همه دوری ها... و همه ما که پراکنده شدیم تو شهرهایی که
پاییزهاشون زیباست و نفس گیر... بدون همدیگه وقت داریم که تا بی نهایت به همه روزهایی که پشت سر گذاشتیم فکر کنیم...تا ابد