۱۳۹۲ بهمن ۲۱, دوشنبه

Happy 50th Beatlemani

 

 
 
 
"While My Guitar Gently Weeps"

I look at you all see the love there that's sleeping
While my guitar gently weeps
I look at the floor and I see it needs sweeping
Still my guitar gently weeps

I don't know why nobody told you
How to unfold your love
I don't know how someone controlled you
They bought and sold you

I look at the world and I notice it's turning
While my guitar gently weeps
With every mistake we must surely be learning
Still my guitar gently weeps

Well…

I don't know how you were diverted
You were perverted too
I don't know how you were inverted
No one alerted you

I look at you all see the love there that's sleeping
While my guitar gently weeps
Look at you all
Still my guitar gently weeps
 

۱۳۹۲ بهمن ۱۳, یکشنبه

Higher than the empire state

می‌ گفت: " زندگی‌ حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد". هیچ وقت نفهمیدم غریب یعنی‌ چی‌؟ یعنی‌ تنها؟ یعنی‌ تنها نه، پر از شلوغی، پر از آدمهای مختلف دور و بر بدون اینکه به هیچ کدوم از اونها تعلق داشته باشی‌؟ 
شاید هم غریب یعنی‌ ترس. ترسی‌ که آنقدر در وجودت نهادینه شده که اصلا انگار نه انگار هر روز و هر شب رو در کنار  هم سپری می‌کنید. هر روز صبح توی آینه نگاهش می‌‌کنی‌ و یک جایی‌ اون عقبها، گوشه قفس سینه‌ات قرارش می‌‌دهی‌. درست مثل موبایل و لوازم آرایش و کیف پول و بقیه خرت و پرتها که توی جیبهای کیف دستی‌ جاشون میدی..می‌ گذاریش توی جیبهای قفسه سینه‌ات. همونجایی که وقت مستی و راستی‌ یادت می‌‌افته که باید از اونجا نفس بکشی. بس که هر روز اصلا یادم میره که باید نفس بکشم، نفس کشیدن یادم میره هر از گاهی‌. الکل ولی‌ لامصّب دوست داره نفس رو. نفسهای گرم رو. نفسهای تند رو. نفسهای عاشقونه رو. نفسهای بدون عاشقی رو. نفسهای غریب رو. یک گیلاس دیگه. تقلا برای اکسیژن. جاش تنگه دیگه. جیبهاش پره. حالا قلبم هم شروع می‌کنه به جست و خیز. میکوبه. در رو باز کن دیگه. می‌خوام بپرم بیرون.. بهش میگم "اوه مای گاد...دوباره پنیک کردم! " - می‌خنده .. خنده‌اش دست خودش نیست . اون بالاها ست .. با چشمهای کوچک شده به من نگاه می‌کنه و سعی‌ می‌کنه نشون بده حواسش به منه..اما میخنده.. هی‌ می‌خنده. مگه مردن هم خنده داره. حس غریب مردن. غریب یعنی‌ ترس از مردن. غریب یعنی‌ زنده بودن و فکر کردن به مردن. غریب یعنی‌ ترس از غریبی و زنده بودن و فکر کردن به مردن. غریب یعنی‌ نمردن. غریب یعنی‌ زندگی‌

۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۹, یکشنبه

۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۵, چهارشنبه

۱۳۹۱ دی ۲۳, شنبه


Decisions

"You don't run a punch press or haul iron ore. Your job is to make decisions.
The thing is, the farmer who grows corn has no illusions about what his job is. He doesn't avoid planting corn or dissemble or procrastinate about harvesting corn. And he certainly doesn't try to get his neighbor to grow his corn for him.
Make more decisions. That's the only way to get better at it."

۱۳۹۱ دی ۲۰, چهارشنبه

۱۳۹۱ دی ۱۸, دوشنبه

چيزهاى كوچك در ستايش زندگى

مردهاى ايتاليايى خيلى جذابند وقتى كه شما رو باحالت يك شواليه سينيورينا صدا مى زنند، در حدى كه غذا در گلوى شما گير مى كند و نفستان تند تر مى شود.