۱۳۹۱ آذر ۱۴, سه‌شنبه

۱۴ آذر ۱۳۹۱

امروز روز تولدم بود و من بهترین کادوهای دنیا رو گرفتم ... دوربین اس‌ ال‌ ار رو نمی‌‌گم، هر چند که در نوع خودش بهترین کادو بود و من رو کلی‌ غافلگیر کرد ...۵ روز منتظرم بازش کنم و این دختر عجب مغز من رو میخونه! امروز روز تولدم بود و من بهترین کادوهای دنیا رو گرفتم، دیدن چهره مامانم و مامان بزرگم و خواهرم و شنیدن صداهاشون .. و کلیپی که خواهرم درست کرده بود و اشک همه مون رو در آورد. بابام ۱ساعت پیش از اون بهم زنگ زده بود. راست می‌‌گفت، چشم اول انگاری واقعا همیشه یه معنی‌ دیگری برای کل خانواده داره.. من که نوه‌ اول هم بودم .. اوف..

چقدر تولد امسالم دلتنگم ..دلتنگ همه اونهایی‌ که با خوشحالی‌ ترکشون کردم..یعنی‌ نه از خوشحالی ندیدنشون .. از خوشحالی دیدن چیز‌های تازه و هیجان انگیز ..من ماجراجو بودم، هیچ ربطی‌ هم به خارج و اینها نداشت .. من یه روزی میدونستم که می‌گذارم و میروم و چقدر نادونه آدم وقتی‌ جوونه .. نه اینکه چون ماجراجو است، نه اینکه چون میرود .. چون که ترک می‌کند ..رفتن با ترک کردن خیلی‌ فرق داره .. شاید این هم جزو همون حس‌هایی‌ است که تا تجربه‌اش نکنی‌ نمی‌دونی، نمی‌‌فهمی‌ فرقش رو. چقدر با تجربه شده‌ام روز تولدم بزرگ شده ام. شاید برای همین است که تصمیم گرفته‌ام که دیگر ترک نکنم، هیچ کس را که برایم ارزش داشته باشد ترک نکنم و هیچ چیز را. این دفعه نمیگذارم که هیچ کسی‌ این "باقی‌ ماندن" را از من بگیرد با هر چهره مزورانه ، خیر خواهانه یا هر مزخرف دیگری.

امروز تنها‌ترین تولد عالم رو داشتم تواین غربت برفی و چقدر عشق بی‌ قید و شرط دارم دوروبرم که به خاطرشون شکر گذار باشم و چقدر عشقهای بی‌ قید و شرط من دور و جدای از هم اند و چقدر اشک دارم امشب.

دختر کوچولوی ماجراجو تولدت مبارک. 

هیچ نظری موجود نیست: